شنتیاشنتیا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

مینویسم برای ستاره روی زمینم

مریضی...

1392/9/28 14:18
نویسنده : مامان مونا
203 بازدید
اشتراک گذاری

پسر گلم نمیدونم چرا مریضی ازت دور نمیشه! از وقتی 1 سالت شد این سومین باره که تو فصل پاییز مریض میشی پریشب بعد اینکه بابا بهت یه کم میوه داد یه دفعه هر چی خوردی بالا اوردی بعدش حالت خوب بود و با من و بابا نشستی برنامه دوربین مخفی کانال جم رو دیدی و کلی خندیدی !منم گفتم حتما رودل کردی یا سردی کردی فرداش زیاد صبحونه نخوردی منم اصراری نداشتم . نهارحدود 3 قاشق خوردی و دیگه لب به غذا نزدی.یه کم ناراحت شدم گفتم خوب بعدا بهت میدم . غروب اومدم بهت دنت بدم که اونم نخوردی ! بعد من رفتم فیزیوتراپی و به بابات گفتم اول دنت بعد غذا بهت بده .وقتی اومدم خونه بابا گفت هیچ کدوم رو نخوردی من نگران شدم اخه از صبح فقط 100 سی سی شیر خورده بودی و یکی دو لقمه صبحونه دوباره برات شیر درست کردم ،خوردی ولی 1 ساعت بعد بالا اوردی بابا گفت شاید از قبل رودل کرده یه ذره نبات بهش بده نبات داغ رو خوردی و موقع خواب هم چند سی سی شیر خودردی و خوابیدی ولی بعد 1 ساعت ناله کردنات شروع شد وما تا صبح خوابمون نبرد .دم صبح 2 بار دیگه بالا اوردی فقط منتظر بودیم صبح بشه ببریمت بیمارستان طالقانی که بیمارستان کودکانه . خیرسرشون بدترین بیمارستانه حتی داروخانه اش هم بسته بود یه خانم دکتر هم اونجا شیفتش بود مثل خلا معاینه ات کرد بعد یه امپول ضد تهوع تجویز کرد بعدم گفت باید از خون و ادرار بدی . من اصلا دکترای زن رو قبول ندارم نمیدونم چرا ؟ من به بابات گفتم امپول رو بزنیم بریم خونه تا ساعت 11 ببریم پیش دکتر خودش .دکترت اونروز 12.5 اومد از شانس ما و بعد معاینه گفت فعلا ازمایش نمیخواد گفت ویروسیه و یه سری دارو داد . نهار نخوردی یه کم شیر خوردی وبعداظهر دیدم بیرون روی شدید گرفتی اونم 7 بار .دلشوره گرفتم خاله هم اینجا بود و خیلی نگرانت بود به بابات زنگ زدم گفتم دوباره بریم دکتر اینبار رفتیم همین دکتر حاتمی نزدیک خونه .خیلی دکتر باتجربه ای . اونم همون حرفای دکتر خودت رو زد و گفت ویروسه و نمیخواد بستری بشه شیرت رو عوض کرد و اومدیم خونه . یه کم تب هم داشتی تا صبح 100 بار پیشونیت رو لمس کردم اخه میترسیدم تبت بره بالا . امروز سرحال تری و تا الان که ساعت 11 صبحه تو چیزی نخوردی! خدا کنه زود خوب شی

این محافظ پریز رو هفته پیش واست از مرکز خرید گلستان خریدم و یه شال و کلاه و که ازش عکس نگرفتم.6 تا بود دو تاش زیاد اومد

15

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

زهرا
10 دی 92 18:09
اخي ،الهي ... چقدر سخته اين كوچولوها مريض ميشن به خدا ! كيان هم تقريبا همينطوري شده بود اما نه به شدت شنتيا ولي خوب سرماخوردگيش جدي بود خاله !!! من كه يك بار كيان شكمش غير عادي كار كنه ميميرم از ترس اسهال !!! با اينكه تا حالا اسهال نشده همش فوبياي اسهال دارم ... ی بده . ان شاالله كه هيچ ني ني مريض نشه ! واي ،من هنوزم درپوش براي پريزهامون نخريدم ،يعني بيرون نرفتم كه بخرم ،فعلا كه اسير خونه ايم !
مامان مونا
پاسخ
زهرا جون شنتیا هم هیچوقت اسهال نداشت همیشه برعکسش میشد .واسه منم که بی تجربه بودم وحشتناک بود . بخدا منم یه بیرون درست حسابی نمیتونم برم از سرمای و الودگی هوا .... هنوز واسه خونه خیلی چیزا نخریدم چی کار کنم من اینجا تنهام فقط یه پنج شنبه میتونم برم جایی که اونم با این هوا نمیشه دنبال چیزی چرخید . خدا رو شکر تموم شد